دنیای مبهوتی

تمنای تماشا سه شنبه 87/4/11 ساعت 10:23 صبح

تمنای تماشا

دیشب به تمــــنای تمــاشای  تو تا صبح نشستم

دیدار نشد حاصــل و من بغض گلـــو را بشکستم

 از هـمـهمـة  گــریه من لــرزه به جان همه افتاد

من کنـج نشــین منتـظر  معـجزة  چشم تو هستم

 با چرخــش چشـم سیهت چشمة چشمم بخروشان

اکنــون که  خــیال نگـهت داده همین کار بدستم

 یک لحـظه اگر چشـم به چشـمان غمینم تو بدوزی

تا روز ابـد از خـوشـــی لحـــظة دیدار تو مستم

 من قِصــة دوری تو  را  پیــش دلم زمـزمه کردم

دل سوخت از آن غُصه و خاکستر آن مانده بدستم

در حسرت بوی تو شدم گیج و خـراب و  همه جائی

من بنـدة بی چــون و چـــرای اثـر بوی تو  هستم

 

گهــگاه ز درد تو  پنــاهم شــده پیمــانه و ساقی

سوگـند به میخانه ، که مبـهوتم و معشـوقه پرستم

27 /11 /82

ر. م. مبهوت


نوشته شده توسط: ر . م . مبهوت


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

تمنای تماشا

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
1194


:: بازدیدهای امروز ::
1


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

دنیای مبهوتی

:: لینک به وبلاگ ::

دنیای مبهوتی



:: خبرنامه ::